مهدویت و پیدایش فرقه هاى انحرافى
مساله ى حضرت بقیة الله الاعظم، مهدى موعود (عج)، یکى از بارزترین و بدیهى ترین مسایل اسلامى و مورد تایید و اعتقاد همه ى مسلمانان به ویژه شیعیان است، زیرا صدها آیات قرآنى و روایات نبوى این مساله ى با اهمیت را به طور گسترده و مبسوط عنوان و مطرح ساخته اند و جزئیات آن را با بیاناتى دقیق و روشن، ذکر کرده اند، به طورى که ابهامى براى کسى باقى نگذاشته اند .
تمامى
فرق اسلامى - تقریبا - این آیات و روایات و مفاد آنها را به نحوى درکتب حدیثى و
کلامى و تفسیرى و احیانا رجالى و تاریخى خود متعرض شدهاند و دربارهى آن به
شکلهاى مختلف سخن گفتهاند، تا جایى که مىتوان ادعا کرد که کمتر دانشمند و
عالمى، بلکه مسلمانى یافت مى شود که به این موضوع مهم و خطیر نپرداخته، یا اینکه
این مطلب به گوش او نرسیده باشد . شاهد روشن و قوى این مدعا، صدها کتابى است که در
طول تاریخ، با استفاده از این نام شریف و مقدس به وجود آمده است . اما این مساله ى
مقدس و بدیهى - بسان هر مساله ى دیگر دینى و اسلامى حتى مانند الوهیت و ربوبیت و
نبوت و رسالت - گه گاهى مورد سوء استفاده ى افراد یا گروه هایى البته با
انگیزه هاى شخصى یا سیاسى، قرار گرفته و مى گیرد و اهداف و اغراض خاصى از این عمل
دنبال شده و مى شود مگر نه اینکه جهان همیشه شاهد این مطلب است که افرادى
گستاخانه مدعى الوهیت یا ربوبیت شده و کوس خدایى زده اند و یا مدعى نبوت و
رسالت شده و دعوى پیغمبرى نموده اند؟ ! ! بدیهى است که این سوءاستفاده ها و این
ادعاهاى مفتضح و رسوا، هرگز به اصل و اصالت این حقایق ضربه نمى زند و کسى
نمى تواند با این بهانه که گه گاهى این نوع مطالب واقعى و ریشه دار در فطرت و عقل
و مؤید به صدها بلکه هزاران دلیل، مورد سوء استفاده قرار گرفته یا مى گیرد، آنها
را زیر سئوال ببرد و یا اینکه به نحوى در صحت اصل آنها، تشکیک کند . از آنجا که
مساله ى حضرت بقیة الله الاعظم، مهدى موعود (عج)، که در آیات و روایات فراوانى
خصوصیات آن مطرح شده است، نزد مسلمانان، مساله اى مقدس و ظهور حضرتش همواره آرزوى
آنان بود است، از این قاعده مستثنا نبوده و نیست
این مساله ى مهم از همان زمان ائمه ى اطهار علیهم السلام و حتى با وجود خود امامان
- که جزو مبشران و نویددهندگان به آن بوده اند - به نحوى مورد سوء برداشت قرار گرفت
و با برخورد ائمه علیهم السلام، مواجه شد . این روند خطرناک و انحرافى در عصر غیبت
صغرى مخصوصا پس از آن، به شکلهایى مانند ادعاى دروغین (سفارت و نیابت خاصه) حضرت
مهدى (عج) تجلى مى نمود، که مورد تکذیب حضرت (عج) و هشدار آن وجود مقدس قرار
مىگرفت و مؤمنان تنها به سفرا و نواب واقعى توجه داده مىشدند . البته این حرکت
در زمانهاى بعد، نه تنها در جوامع شیعى بلکه در جوامع سنى نیز ادامه پیدا کرد و
از اعتقاد و علاقه ى مسلمانان به این مطلب مقدس و حساس و سرنوشت ساز، بى محابا و
ناجوانمردانه بهره بردارى مى شد! با این حال، خوشبختانه با هشدارهاى قوى و به موقع
عالمان دین و صدور دهها روایت که شمایل و نشانه هاى آن حضرت، شرایط ظهور و نحوه
کار آن ذخیره ى الهى را بیان مىکرد، ماهیت پلید آن حرکتهاى شوم و مغرضانه آشکار
مىشد و صاحبان آن مفتضح و رسوا مىگشتند . این ماجرا سردرازى دارد که از حوصلهى
این مقالهى مختصر بیرون است . لذا ما در اینجا تنها به بخشى از آنچه در دو قرن
اخیر واقع شد و مسلمانان بخصوص شیعیان هنوز از تبعات و پیامدهاى ناگوار آن رنج
مىبرند، مى پردازیم تا شاید گامى، در جهت تنویر اذهان باشد . آنچه فعلا در این
مقاله مطرح است، بررسى کوتاهى است دربارهى فرقهاى که متاسفانه، زمینه ساز پیدایش
فرقهى ضاله ى بابیت و سپس بهائیت شد
. لازم به تذکر است که این مقاله یک مرور اجمالى بیش نیست، و تفصیل کلام به
شمارههاى بعد موکول مىشود .
شیخیه; ریشه ى بهائیت
اگر بخواهیم تصویرى جامع و گویا از فرقهى ضاله ى بهائیت داشته باشیم، لازم است ریشهى پیدایش بهائیت را مورد بررسى و دقت قرار دهیم . در حقیقت، بهائیت زاییده ى بابى گرى است و بابى گرى از کشفیه، و کشفیه هم فرزند ناخلف شیخى گرى است . قهرا براى پى بردن به واقعیت بهائى گرى باید ریشه ها و دامنه هایى را که در آن متولد شده و پرورش یافته است، بشناسیم . لذا قبل از ورود به بحثبهائیت، باید دو فرقهى دیگر را مورد بررسى قرار بدهیم . ما در اینجا اول فرقه ى شیخیه را مورد بحث قرار مى دهیم .
الف - شیخیه
1- شیخ احمد احسائى کیست؟
مؤسس فرقهى شیخیه، شیخ احمد احسائى است . شیخ احمد احسائى فرزند زینالدین بن ابراهیم بن صفر بن راغب بن رمضان درسال 1160 ه . در قریه اى به نام مطیرفى از قراء احساء یا (لهسا) متولد شد . وى از اعراب صحرانشین بود، ولى به خاطر اختلافى که بین جد دوم و سومش (دائر و رمضان) پیدا شد، به منطقه ى احساء رفتند . اجداد شیخ احمد از سنى هاى متعصب بودند، ولى آمدن آنها به منطقه ى احساء که شیعه نشین بود، باعث شد تحت تاثیر شیعه قرار گرفتند . با این حال، به دلیل سابقه ى تعصب و صحرانشینى، به نظر مى رسد تشیع آنها از روى تحقیق و تعقل نبوده است و چه بسا از باب همرنگ شدن با محیط جدید بوده است .
2- اوصاف احسائى
برخى از مریدان وى اوصاف عجیب و غریبى را به او نسبت داده اند
و از وى فردى استثنایى و داراى الهامات و امدادهاى غیبى، ساخته اند، ولى بیشتر این
اوصاف توسط پسرش به او الهام مى شد . بیشتر اوصافى که به او نسبت داده شده، از
ناحیه ى پسرش بوده که کتابى هم در وصف او نوشته است . مثلا قبل از 5 سالگى،
یادگیرى قرآن را تمام کرد . خود مى گوید: «در ایام طفولیت، جسمم با بچه ها در حال
بازى بود، ولى روحم در عالم دیگر بود . همیشه فکر مى کردم و تدبیر مى نمودم و بر
همه مقدم بودم . در سنین کودکى، بر این عادت بودم که در خلوتهایم درباره ى اوضاع
جهان و مردم مى اندیشیدم که: کجایند ساکنین این عمارات که این بناها و کاخها را
ساخته اند و وقتى متذکر احوالشان مى شدم، مى گریستم . در مجالس لهو که در آن زمان
شایع بود، مى رفتم، ولى از آن کناره گیرى مى کردم . اگر هم جسمم با آنها بود، ولى
روحم در ملا اعلى بود» .
لازم به تذکر است که در منطقهاى که او سکونت داشت، موسیقى و غنا و امثال اینها
خیلى رواج داشت تا آنجا که دستگاه موسیقى را بر درب خانههاىشان آویزان مى کردند
. درباره ى حافظه و هوشمندى خویش نیز مىگوید: «دو ساله که بودم، سیلى آمد و همه چیز
را برد جز یک مسجد و خانهى عمه ام; حبابه .» که این سخن، حافظه ى قوى او رامى رساند
.
گویند زمانى بر مقتولى گذر کرد، با عبارت فصیح به او خطاب نمود: «این ملکک، این
شجاعتک، این قوتک؟ ملک و شجاعتت چه شد، نیرو و توانت کو؟» و بعد بر دگرگونى زمان،
مىگریست . این فضایل مربوط به دوران طفولیت او است که مقدمهاى استبراى ادعاهایى
دیگر . به هر حال، اوصافى براى او ذکر نمودهاند که لازمهاش، قداست و نبوغى خارق
العاده است که در اصلاب وى بى سابقه بوده و هدف از این کار، چیزى جز اغواء و
فریفتن مردم نبود .
نکتهى قابل توجه این است که: چنین اوصافى بعد از آن که وى، رییس این گروه گردید،
توسط پسرش، بیان مىشد تامریدانش از
او پیروى کنند .
2- علماء و احسائى
از علماى معاصر و غیر معاصر او، به خاطر عقاید باطله، چیزى جز تکفیر و تفسیق و
نکوهش و ذم او نقل نشده است که به اسامى بعضى از آنها اشاره مىکنیم:
1- سید محمد مجاهد; نویسندهى مناهل (متوفى 1242 ه .)
2- سید مهدى طباطبایى; فرزند نویسندهى کتاب ریاض (متوفى 1260 ه .)
3- شیخ محمد حسین; نویسندهى فصول (متوفى 1261 ه .)
4- سید ابراهیم قزوینى; مؤلف ضوابط (متوفى 1262 ه .)
5- شهید سوم شیخ محمد تقى قزوینى (متوفى 1264 ه .)
6- شیخ شریف العلماء (متوفى 1265 ه .)
7- شیخ محمد حسن مؤلف جواهر (متوفى 1266 ه .)
8- ملا آقا دربندى; مؤلف کتب خزائن الاصول و خزائن الاحکام (متوفى 1285 ه .)
9- میرزا محمد باقر خوانسارى; نویسندهى روضات الجنات (متوفى 1313 ه .)
4 - تحصیلات شیخ
شیخ بعضى علوم و بعضى از معارف را تحصیل نمود بى آنکه براى او شفاى قلبى حاصل شود
و توشهاى معنوى برگیرد . خود مىگوید: «در 25 سالگى در خواب دیدم که کتابى در
مقابل من باز شد و این قول خداوند: «الذى خلق فسوى و الذى قدر فهدى» (2) را چنین
تفسیر مىکرد: الذى خلق; یعنى اصل شى را که هیولا باشد، خلق کرد . فسوى; یعنى صورت
نوعیهى آن . قدر; اسباب آن . فهدى; یعنى از این نوع به خیر و شر هدایت کرد . بر
اثر این خواب، انقلابى عجیب در من ایجاد شد که مرا از ادامهى تحصیل علوم که ظاهرى
و غیرواقعى است، بازداشت» .
بنابراین ادعا، این مطلب برایش از این علوم و معارف که آنها را صرفا ظاهرى
مىداند، بهتر است! زیرا گویى منادى غیبى، او را مورد خطاب قرار داده است، چیزى
شبیه به وحى یا اشراق و الهام . در ادامه مىگوید: «پس از عزلتى چند، و در نفس
خود، امور دیگرى را احساس کردم» . مریدان او ادعا کردهاند که شیخ، علمش را از
عالم اعلى گرفته استبرخلاف دیگران که با همهى سعى و کوشش وافر خود از آن عاجز
هستند، براى او در علوم مختلف، 300 تالیف ذکر کردهاند و تنها یک هزارم فضایل او
مطرح شده است . در هر فن و علمى از تمام متخصصان بالاتر است . گفته شده ایشان
سفرهاى زیادى به بلاد مختلف داشته، خصوصا بلاد و شهرهایى که داراى حوزهى علمیه
بوده و علماى بزرگ در آن زندگى مىکردند . شرکت در درس آن علما باعثشد که علوم
زیادى فراگرفته و از او یک عالم بزرگ و شخصیتى مقدس و متقى بسازد . منتها این ادعا
را امورى تکذیب و از اهمیت آن مىکاهد که اینک آنها را بر مىشماریم:
1-- بنابر آنچه که از ایشان نقل شده استیا به او نسبت دادهاند، او نه براى
آموختن، بلکه صرفا براى آزمایش علما در دروس شرکت مىکرد .
2- بنابر تصریح خود یا نقلى که از او شده است، با دیدن آن خواب، حقایق علوم را
دریافت و به او الهام گشت .
3- ادعاى اینکه علم او لدنى بود .
4-گویند: بعضى از علوم مانند فلسفه و تصوف و بعضى علوم غریبه را در سفرهایش آموخت
و به دلیل همین علوم یا به خاطر اعتماد بر بعضى از روایات که معناى آن را نفهمیده
بود، دچار چنین سرانجامى شد . شیخ احمد احسائى در اوایل امر به تقوى، زهد و ورع
توصیف شده است و لذا بعضى او را مدح کردهاند . لیک با بیان اعتقادات غلوآمیز و
ادعاهایش، انحراف او مشخص گشت . بدین سبب، علما به تکفیر او حکم دادند .
- شیخ احمد احسائى و تشیع
شیخ احمد احسائى داراى مسلکى اخبارى بود . او به امورى غریب معتقد بود که با
اعتقادات شیعهى امامیه که در طول قرون متمادى در کتب کلامیه و اعتقادیهى خود به
صورت مختصر و مطول بیان کردهاند، فاصلهى زیادى دارد . مواردى از اعتقادات شیخ را
بر مىشماریم:
1-- ائمه را به عنوان علل اربع براى عالم ذکر کرده است (علل فاعلى، مادى، صورى،
غایى .) این غلوى است که عقل و شرع مقدس از آن ابا دارد .
2 - - اصول دین 4 تا است: معرفت الله، معرفت انبیاء، معرفت ائمه، معرفت رکن رابع;
که شیوخ و بزرگان شیخیه هستند .
3 - - قرآن، کلام نبى صلى الله علیه و آله است . شیخ با این کلام، منکر وحى بودن
قرآن است 4-- اتحاد حق با خلق; یعنى الله تعالى با انبیاء، شىء واحدى هستند .
5- تفسیر معاد به معناى غیرمتعارف و بیگانه از آنچه علماى کلام مىگویند .
6- تفسیر امام به شىء غریب که همراه با غلو، شرک و خرافه است که قرآن و شرع مقدس،
مخالف چنین امرى است .
7- اعتقاد به رکن رابع که از مختصات این فرقه است .
دلیل اعتقاد به رکن رابع:
براى هر سلطانى، 4 وزیر است و اگر این چهار وزیر نباشند، ملک و سلطنت از بین
مىرود و کم و زیاد کردن آنها هم جایز نیست:
1- وزیر عدل;
2- وزیر انفاق;
3- وزیر جنگ;
4- وزیر دارایى و مالیات .
چون خداوند و نبى و امام از جنس بشر نیستند، لازم استبین آنها و خلق، شیوخ آنها
واسطه و موضوع تجلى حق باشند . اینها این اصل را در مقابل سفارش ائمهى معصومین
علیهم السلام در رجوع به فقهاء که قدرت استنباط احکام را از کتاب، سنت، عقل و
اجماع دارند و حجتبر عوام هستند، قرار دادهاند .
8- اعتقاد عجیب و غریب شیخ در مورد امام عصر (عج)، استهزاى آن حضرت است که شبیه به
کلام منکرین است و گفته است امام غایب در پشت پردهى غیبت چه فایدهاى دارد؟ وى گفته
است: ان الامام الحجة خاف وفر الى العالم حور قلیائى; امام عصر به خاطر ترس به
عالم حور قلیایى گریخت .
9- اعتقاد به حقانیت فرقهى شیخیه و عقاید آن و تصریح به بطلان جمیع فرق شیعه حتى
امامیه . 10- نفى عدل که نزد شیعه از اصول دین است .
شیخ احمد احسائى در یکى از کتابهایش به خلفا حمله کرد . به همین دلیل، حکومت
عثمانى که در آن وقتبر عراق، سیطره داشت، به کربلا حمله کرد، عدهاى از اهالى
آنجا را کشت، خانهها را آتش زد و ویران کرد . در این میان، خانهاى جز خانهى
سید کاظم رشتى شاگرد شیخ احمد احسائى سالم نماند . شیخ که مسبب این فتنه بود، خود
در امان ماند . مدتى بعد به حجاز رفت و در آنجا مورد احترام قرار گرفت . این در
حالى بود که حکام آن دیار، سنى بود و زیر نظر حکومت عثمانى قرار داشتند .
به هر حال شیخ در 57 سالگى به سال 1241ه . از دنیا رفت و در بقیع به خاک سپرده شد
.
شاگردان شیخ، مروجان عقاید او و مورد عنایت ناصرالدین شاه بودند، (او به دنبال
معارضه و مقابله با قدرت علماى شیعه بود) و کارهاى آنان به اختلاف بین صفوف شیعیان
انجامید، خصوصا در آن زمان که شیعیان عراق تحتحکومت متعصب سنى عثمانى بوده و به
اتحاد، نیاز شدید داشتند . سعى همیشگى استعمار بر این بود که مراجع را که ملجا و
پناه شیعیان، بودند از میان بردارد .
سید کاظم رشتى که در کلاس درس او شرکت و عقاید او را ترویج مىداد، بعدها فرقهى
کشفیه را تاسیس کرد .
بعد از مرگ شیخ، فرقهى او به شعب مختلف تقسیم شد مانند: کرامیه، احقاقیه، حجت
الاسلامیه و باقریه که هر یک از اینها افکار مخصوص به خود را داشتند .
ب - کشفیه
1- سید کاظم رشتى کیست؟
سید کاظم رشتى فرزند سید قاسم رشتى گیلانى حائرى، ایرانى الاصل
بود و در سال 1212ه . متولد شد .
بعضى گفتهاند نسبش از سادات حسینى بوده، ولى بعضى گفتهاند که اصلا سید نبوده،
بلکه این یک اسم مستعارى است; زیرا در یزد با نام احمد احسائى به فعالیت مىپرداخت
.
وى در 21 سالگى به کربلا رفت و تا آخر عمر در آنجا ماند و عقیدهى شیخ را ترویج
مىکرد . بعد از وفات شیخ، از بین مشایخ شیخیه، وى چون جرات زیادى در اظهار عقاید
سلف خود داشتیا به خاطر اسباب خارجى و سیاستمداران خارجى، به عنوان رییس انتخاب
شد . او بر عقاید سلف خود، اوهامى جدید افزود و ادعاهاى شبیه به کشف داشت . شاید
به همین خاطر، به آنها کشفیه مىگویند .
سید کاظم 20 سال رییس فرقه بود و بین پیروانش در ایران و عراق، رکن رابع بود . او
مىگفت: فقط ما شیعهى کامل هستیم .
2- تالیفات
سید رشتى، کتب زیادى قریب به 120 کتاب، تالیف کرد که در
بردارندهى امور غریبه و ادعاهایى عجیب است و از غلو و خرافه دربارهى ائمهى
معصومین علیهم السلام آکنده است . او غالبا کتابهایش را با رمز مىنوشت .
افندى عبدالباقى عمرى فاروقى موصلى، در مدح سلطان عثمانى که پردهاى از پردههاى
حرم نبوى را براى مرقد موسى بن جعفر علیه السلام به عراق فرستاد، قصیدهاى دارد و
در آن به یکى از فضائل امیرالمؤمنین على علیه السلام اشاره مىکند که حضرت رسول
صلى الله علیه و آله فرمود: انا مدینه العلم و على بابها . افندى این کلام را به
صورت شعر درآورد و گفت:
هذا رواق مدینه العلم الذى
من بابها قد ضل من لایدخل
سید کاظم رشتى این بیت را شرح کرد و گفت: این مدینهاى عظیم در آسمان است و ائمه
علیهم السلام در آن ساکن هستند . بعد این مدینه را توصیف مىکند که این مدینه، 21
محله دارد و 360 کوچه . سپس براى هر یک از آنها نام عجیب و صاحبى با اسم عجیب ذکر
مىکند . اینها مطالبى شبیه اساطیر و خرافات است که دین و عقیده را به مسخره و
استهزاء گرفته است .
وقتى این شرح اسطورهاى به شاعر رسید، گفت: چنین سخنى به ذهن من هم خطور نکرده بود
.
سید محمود آلوسى مفتى بغداد که در عناد با شیعه معروف است، سید کاظم را مورد
احترام قرار داد . وى وصف عجیبى را براى او بیان مىکند و مىگوید: اگر سید رشتى
در زمانى بود که آمدن نبى امکان داشت، پیامبر بود و من نخستین کسى بودم که به او
ایمان مىآوردم; چون شرایط نبوت را از نظر اخلاقى و علم کثیر و عمل به سجایاى
انسانى داراست .
آیا چنین ستایشى از طرف مخالفین، دلالتبر رضایت آنها از این فرد فاسد العقیده
ندارد و آیا دلیل بر این نیست که آنچه رشتى گفته و نشر داده، مخالف راه و روش اهل
بیت علیهم السلام بوده است؟
3- سید کاظم رشتى و مهدویت
سید کاظم رشتى، مهدویت را به صورتى موهوم مطرح مىکرد . براى
مثال مىگفت: الآن مهدى در بین شماست . او حتى مبلغینش را به اطراف مىفرستاد که:
آماده باشید، آقا مىآید و گاهى مىگفت: آقا بین خود شماست . به خاطر همین افکار
خرافاتى و موهوم، یکى از شاگردان بارزش به نام على محمد باب ادعا کرد که من باب
امام زمان هستم . بعد ادعا کرد که خود مهدى هستم . مردم هم دور او را گرفتند و
زیربناى بابیتشکل گرفت .
سید کاظم رشتى، شاگردانى را تربیت کرد که متاسفانه بعضى از آنها از اهل علم بودند
. آنان عقاید و افکار او را در مناطقى از ایران از جمله; کرمان، آذربایجان و تبریز
ترویج دادند .
احسائى و رشتى، نایبى را معرفى نکردند، ولى بعضىها در بعضى مناطق ادعا کردند که
نایب سید هستند .
سید کاظم، قریب به 150 تالیف داشت که برخى از آنها شرح بعضى از ادعیه است . با
تاویلاتى غریب شبیه به داستان .
سید کاظم در سال 1259 هجرى درگذشت و فرزندش سید احمد، رییس فرقه شد .
منابع:
1 . حیاة شیخ احمد احسائى; مؤلف: فرزند شیخ احمد احسائى .
2 . ارشاد و العلوم، کریم خان کرمانى .
3 . تاریخ نبیل، زرندى .
جهت مطالعه و تحقیق بیشتر به کتابهاى زیر مراجعه شود:
1 . رد شیخیه، محمد مهدى بن سید صالح قزوینى موسوى (انتشار سال 1337 .)
2 . اسرار پیدایش شیخیه، بابیه و بهائیه، محمد کاظم خالصى .
3 . خرافات شیخیه و کفریات ارشاد العلوم، محمد کاظم خالصى .
4 . کشف المراد (بررسى عقاید شیخیه و رد اتهامات)، مؤلف و ناشر . الف حکیم هاشمى
(تهران 1352ش .)
نویسنده: جعفر خوشنویس/تدوین: على لارى
پی نوشت:
1. نوشتهى حاضر، تقریر سلسله درسهاى «مهدویت و فرقههاى
انحرافى» از استاد جعفر خوشنویس است که در مرکز تخصصى مهدویت وابسته به بنیاد
حضرت مهدى موعود (عج) در قم، براى جمعى از طلاب و دانش پژوهان ارایه شده است . از
تلاش حجت الاسلام لارى از دانشپژوهان کوشاى این دوره براى تدوین این درسها،
سپاسگزارى مىشود .
2. الاعلى، 2 و
منبع :
http://www.tebyan-zn.ir/Religion_Thoughts.html
- ۹۴/۰۱/۰۶
- ۳۱۷ نمایش